معنی خودرو سوئدى
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خودرو. [خوَدْ / خُدْ رَ / رُو] (نف مرکب) آنچه آدمی یا ستور آنرا نبرد. آنچه بخویشتن رود. آنچه بی اسب رود مثل اتومبیل و غیره. (یادداشت بخط مؤلف).
خودرو. [خوَدْ / خُدْ] (نف مرکب) که نکِشته و ننشانده اند. که تخم آن نکشته اند. که بی افشاندن تخم یا غرس نهال روید. نبات وحشی. دیمی. که بی کشتن روید. (یادداشت بخط مؤلف). خودرسته و بخودی خود سبزشده ناکاشته. (ناظم الاطباء). خودروی:
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لاله ٔ خودروست.
حافظ.
|| رنگ ناکرده که دارای رونق طبیعی باشد. (ناظم الاطباء). خودروی. || نودولت. نوکیسه. تازه بدوران رسیده. ندیدبدید. (یادداشت بخط مؤلف). خودروی. || بدون تربیت و بالیدگی و نمود بخودی خود. (ناظم الاطباء). خودروی. || (اِ مرکب) گل لاله. (ناظم الاطباء). خودروی.
گیاه خودرو
گیاه خودرو. [هَِ خوَدْ / خُدْ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گیاهی که بدون کشت و زرع خود روید، چون گیاهی کوهی و صحرایی.
کلمات بیگانه به فارسی
خودرو روباز
فرهنگ واژههای فارسی سره
خودرو روباز
فرهنگ عمید
هر نوع وسیلۀ نقلیهای که با موتور حرکت میکند، بهویژه اتومبیل،
(زیستشناسی) ویژگی گیاهی که تخم آن را نکاشته باشند و به خودی خود روییده باشد، خودرسته،
[مجاز] ویژگی کسی که بدون تعلیم و تربیت رشد کرده باشد،
فرهنگ معین
(اِ.) اتومبیل، (ص فا.) آنچه که به خودی خود راه بیفتد. [خوانش: (~. رُ)]
گیاهی که به خودی خود روییده شود، کسی که تعلیم و تربیتی ندیده. [خوانش: (~. رُ) (ص فا.)]
فارسی به انگلیسی
Agrarian, Automobile, Automotive, Motor Vehicle, Wild
فارسی به عربی
آلی، سیاره
فارسی به ایتالیایی
selvatico
واژه پیشنهادی
باله (خودرو)
معادل ابجد
886